همین که می گذاری پا به دنیا بی خبر شک کن
چه طوری ناگهان پیدات شد این دور و بر شک کن
بگیر از هر نظر زیر نظر بالا و پایین را
زیاد اما نرو بالا کمی پایین تر شک کن
به چشم طفل هر چیز ابتدا ناجور می آید
اگر یک وقت برخوردی به مشتی جانور شک کن
عزیزم گریه هنگام به دنیا آمدن بد نیست
ولی وقتی شود مبنای تاریخ بشر شک کن
ادامه مطلب ...به ویکتور خارا،شاعرشهید شیلیایی
وقتی هرگوشه این شـــــــهر پُر تزریقی ومعتـــــــــــــاد
وقتی شــــــاعرِســــــــیاست به مســـــافرکشی افتاد
وقتی باتوم وکشـــــــــــیده زده تو غرور مـــــــــــــردم
وقتی ضجه ی شکنجـــــــه توی این همه صدا گـــــم
وقتی پرونده ی بـــــــــــره زیرِ دستای یه گرگـــــــــــه
جایی که چرا وامـــــــــــــا غلــــطی خیلـــــــی بزرگه
وقتی کودکِ خیـــــــــــابون نصه شب آدامس به دسته
اونکه مسئول ومدیــــــــره یاخمــــاره،یاکه مســــــته
امیرکبیردرطول ۳سال و۳ماه و۲روزی که صدارت رابرعهده داشت،اصلاحات بسیارعظیمی ازبالاشروع کردکه پای آن درتمام جهات دیده میشود.اماسوال اینجاست که آیاجنگیدن درچندین جبهه وکشاندن آنهمه جریانات،عناصر،اقشاروگروههای ذی نفوذبه مخالفت باخوداجتناب ناپذیربود؟آیاامیرنمی توانست
معتدلتروانعطاف پذیرتروآرامترگام بردارد؟...به هرحال دربررسی عملکردامیربامخالفین در زمانیکه برسر
قدرت بود،گونه ای یکدندگی،عدم بردباری وسرسختی به چشم می خورد.او آشکارا حوصله وتحمل
مخالفت بااصلاحاتش رانداشت.
دکترکاتوزیان دراین باره می گوید:"(او)درپیشینه ی اجتماعی,مقام نظامی,جاه طلبی های شخصی وروشها وآرمانهای شبه مدرنیستی,به گونه ای شگفت انگیز به رضاخان پهلوی می ماند.جای تردید
نیست که اگراوزنده مانده بود,دراسطوره شناسی تاریخی ایران اینک ازاوبعنوان عامل یکی ازقدرتهای
بیگانه ومستبدی بیرحم یادمیشد,همانطورکه رضاخان اگردرآن سالهای اول ناکام یانابودمیشد,بی گمان امروزه همچون قهرمانی بزرگ که قربانی امپریالیسم وارتجاع داخلی شده است,مورد ستایش
قرارمی گرفت."
سنت ومدرنیته*صادق زیباکلام*1380
سرابه بودنِ باتو،دیگه روشدکه دریــــــــانیست
دیگه دل کندنِ ازتو،برام پایان دنیـــــــــانیست
چه معصوم باورت کردم،منِ دیونه ی ساده
بیاازپشت مه بیرون،نقابـــت دیگه افتاده
واسه برگشتنت دیره که دستات پرُ ز تقصیره
واسه دل کندن از تو،دیگه گریه ام نمی گیره
بهای بودن باتو،گذشـــــتن ازجوونـــــــــــی شد
دریغافصل سبزمن،پُر ازبـــــــــــــرگ خــــــــزونی شد
تهِ هرجمله ازحرفات،یه بن بست ویه شایدبود
سَرِهرخواهشت حتی،یه اجبارو یه بایدبود
خیال کردم رفیقـــــــی تو،خیال کردم وفــــــاداری
می خواستم سقف من باشی،ولی افسوس آواری
سرابه بودنِ باتو،دیگه روشدکه دریــــــــانیست
دیگه دل کندنِ ازتو،برام پایان دنیــــــــــانیست.
کافه نادری *شاهکاربینش پژوه* ۱۳۸۳
۱
گلهای پژمرده
پشت چراغ قرمز
دخترک پابه ماه.
۲
بره آهو به دنبال مادرش،
دودکباب.
۳
سایه ای
آویزان ازدرخت
پسرهمسایه.
۴
ماه
کم دارد،
امشب.
دکترخواجه علی
ازمن سوال نکـــــــن
جواب همه ات را
بلدنیستم که بمیرم!
اینکه چشمهایتان آبی نیست
اینکه بوی تندعرق نمی دهید
اینکه ناخن هایتان را
ناشیانه درمغزم رژه می روید
اینکه...
ازمن سوال نکــــــن،
من اولین قطره ای بودم
که ازآسمان افتاد
من اولین جنازه ای بودم