پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...
پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...

مریم...

مریم بودکه خدارابه زمین فرودآورد

ودرچهره ی انسانش ساخت.

وقیصربودکه برصلیبش بالابردوبه چهارمیخش کشاند...

امابازمریم بود،

اوخداراازآسمان به زمین فرودآورد

واز زمین به آسمانِ دار بالابرد

واین بارخدا ازفراز دار،بازبه آسمانِ تنهایی خویش صعود کرد.    شریعتی

  ادامه مطلب ...

یه شب مهتاب...

...یه شب مهتاب،ماه میادتوخواب

منو می بره ،ته اون دره

اونجا که شبا،یکه وتنها

تک درخت بید،شادوپُرامید...         شاملو

  ادامه مطلب ...

مردی مثل همه..

هرچند درشهرآهن احساس کم می فروشند

بگذارجاری بمانم ،تالحظه ای که عشق دارم

  ادامه مطلب ...

همیشه دردها ازجایی...

"همیشه دردها ازجایی شروع می شوند،این آغازدوست داشتن است"

.

.

                سلام ، یک نفرداشت باخودش تنها زیریک سقف زندگی می کرد.

 مدتییه ازمنطقه های مسکونی که بیرون می زنم،واسه سگای کنارجاده بوق می زنم واونا  (لابد)باحیرت نگام می کنن،منم بِروبِر نگاشون می کنم ،فکرکنم دارم دیونه می شم....آره....

"همیشه می بازی ولی بازهم ادامه می دهی."  "دکتر سروش" 

ادامه مطلب ...

داستان فسقلی

-آه،قلب عزیزم

صبور باش

به رویت نیاور،

انگار نه انگار...


توی 2تاجشنواره ی شعرو داستان شرکت کردم.دربخش آزادشعر،باسپیدی حائز رتبه شدم ودیگری دربخش داستان بسیارکوتاه آیینی(درنبود غولها)همچنین...که درادامه آمده ،وقتی مانده بود ،بخوانید.


-دوست داشتن ،

مگرچه چیز تازه ای داشت

که مدام تکرارش می کنی؟

  ادامه مطلب ...

دیدار

اگر به دیدارم آمدی

چسب 3،2،1 ات رابیاور؛

نترس،

قلبم ،

کمی شکسته...

یکی بود

یکی بود...

وهنوزهم هست...