پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...
پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...

مایکل پترسون

سپیدی مویم را که دیدم،
یادم باشد
سیاه بپوشم؛
این،
غم انگیزترین
سِت زندگی است! .
.
.

 کودکی بهانه می گیرد !

مادری بغض می کند

پدرت رفته است سر کار !

 

سالها برفت و فهمیدم ...

من رفته ام سرکار !

 

پسر همسایه با پوزخند گفت :

پدرت تابلو شده است

سر کوچه !

 

به خانه برگرد بابا

خوبیت ندارد

مادرم تنهاست !

بیا ...

 

بیا جنازه ی رویاهای ترکش خورده ی کودک سه ساله ات را جمع کن !

بوی تعفن عقده هایش

زمین را پر کرده است !

 

بیا ...

اشکهایم بوی خون می دهد

کابوسهایم بوی باروت

و اسمم بوی نون .

 

آن روز که جیغ ممتد مادر

وضعیت قرمز را در دنیای کوچکمان اعلام کرد ...

زیر بمبارانهای بی کسی

بی پناهگاه ، هر روز

میمیریم و زنده می شویم !

 

میگرنها

از گریه های خواهرم

سر درد گرفته اند !

 

من هم شناسنامه ام را آتش زدم !

وقتی شنیدم

هویتت را انگشتری عقیق تشخیص داد !

 

آه مرد شعر های من

من هم بعد تو مُردم ...!

اما

نه در تاریخ ...

نه در بهشت ...

جایی برایم پیدا نمی شود!

 

حال تنها سهم من از تو

سهمیه ی دانشگاهیست

که تیشه کرده اند بر اندیشه ام می زنند !

 

آنقدر از دنیا ســـــیرم ...

که به وام ها نیازی ندارم !

 

یادواره ها ارزانی تان

پوتین های لنگه را کمتر نماد کنید !

کفش هایمان نوک پا بر زمین می کشد ...

نقشه ی میدان مین و

درد های پیر کودکی سرشار از احساس را

 

کمپی برایمان دست و پا کنید !

غربت خورشید

خانمان سوز است !

 

گامهایمان

با روزگار جفت نمی شود

خدا

 

مولایی برایمان بفرست

در این سیاهی بخت

کاسه ای صبر

پشت درب خانه یمان

بگذارد ...

                    "حرفهای پوسیده یک فرزند شهید.محبی راد"

.

.

.

پرواز کن

ازسرزمین یائسه ها

پرنده ی سپید من،

اگرحتی

پَرَت هم افتاد

پشتت رانگاه نکن؛

مردها اینجاهم یائسه می شوند...

.

.

.

این تکه نمک را درآب بگذاروصبحگاهان نزد من آی.

"شوتاکتو"چنان کرد.سپس پدرش به اوگفت:ایا تکه نمکی راکه شامگاه دیروز درآب نهادی،به یادداری؟

ممکن است لطف کنی وآن را به اینجابیاوری؟

اوبه دنبال تکه نمک گشت ، اماآن را نیافت.نمک کاملاً حل شده بود.

پدرگفت:لطفاًازبالای آب بنوش.شبیه چیست؟

نمک.

ازمیانه آن بنوش.شبیه چیست؟

نمک.

ازانتهای آن بنوش.شبیه چیست؟

نمک.

آن رابگذاروپیش من آی.

پسرچنان کردونمک همان بود که بود.

پدربه اوگفت:عزیزم،به راستی تو نمی توانی هستی مطلق رادراینجادرک کنی،امابه راستی که اواینجاست.

اوگوهری بس لطیف است،او روح کل عالم است؛اوحقیقت مطلق است،روح مطلق است:او توهستی،شوتاکتو!

          "عقل واعتقاد دینی .مایکل پترسون ودیگران"